همه هستی توئی
پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۰۹ ب.ظ
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمیدانم
همه هستی تویی فیالجمله این و آن نمیدانم
به جز تو در همه عالم دگر عالم نمیبینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمیدانم
به جز غوغای عشق تو درون دل نمییابم
به جز سودای وصل تو میان جان نمیدانم
چه آرم بر در وصلت که دل لایق نمیافتد
چه بازم در ره عشقت که جان شایان نمیدانم
یکی دل داشتم پرخون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون در این دوران نمیدانم
دلم سرگشته میدارد سر زلف پریشانت
چه میخواهد از این مسکین سرگردان نمیدانم
دل وجان مرا هر لحظه بی جرمی بیزاری
چه می خواهی ازین مسکین سرگردان؟ نمی دانم
اگر مقصود تو جان است رخ بنما و جان بستان
اگر قصد دگر داری من این و آن نمیدانم
مرا با توست پیمانی تو با من کردهای عهدی
شکستی عهد یا هستی بر آن پیمان نمیدانم
تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمیبینم
مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمیدانم
چه بی روزی کسم یارب که از وصل تو محرومم
چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان نمیدانم
چو اندر چشم هر ذره چو خورشید آشکارایی
چرایی از من حیران چنین پنهان نمیدانم
به امید وصال تو دلم را شاد میدارم
چرا درد دل خود را دگر درمان نمیدانم
نمییابم تو را در دل نه در عالم نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر من حیران نمیدانم
عجب تر آن که میبینم جمال تو عیان لیکن
نمیدانم چه میبینم من نادان نمیدانم
همی دانم که روز و شب جهان روشن به روی توست
ولیکن آفتابی یا مه تابان نمیدانم
به زندان فراقت در عراقی پایبندم شد
رها خواهم شدن یا نه از این زندان نمیدانم
از : فخر الدین عراقی
شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبدالغفار همدانی یا فخرالّدین عراقی و کمیجانی از شاعران و عارفان ادب فارسی زبان در سدهٔ هفتم هجری میباشد. وی در سال ٦١٠ هجری قمری درکمیجان همدان به دنیا آمد. در مورد نام و نسب عراقی میان غالب تذکرهنویسان اختلاف است.
او پس از تکمیل آموزش قرآن برای ادامهٔ تحصیل به همدان رفته، و در آنجا تحصیل کرد. در کودکی قرآن را از بر نمود و میتوانست آن را به آواز شیرین و درست قرائت کند. وقتی که هفده ساله بود جمعی از قلندران به همدان فرود آمدند و عراقی نیز بهمراه آنان به هندوستان رفت و به شاگردی شیخ بهاء الدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد که از وی پسری آمد و به کبیرالدین موسوم گشت.
بیست و پنج سال سپری شد، و شیخ بهاءالدین وفات یافت، در حالیکه، عراقی را جانشین خود کرده بود. بعد از هند، عراقی عزم مکه و مدینه کرد، و پس از حج جانب روم شد. در قونیه، به خدمت مولانا رسید، و مدتها در مجالس سماع حاضر شد. وی پس از سالها اقامت در روم جانب شام رفت. فخرالّدین عراقی در ۸ ذوالقعده ۶۸۸ ه. ق.، در دمشق درگذشت.
شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبدالغفار همدانی یا فخرالّدین عراقی و کمیجانی از شاعران و عارفان ادب فارسی زبان در سدهٔ هفتم هجری میباشد. وی در سال ٦١٠ هجری قمری درکمیجان همدان به دنیا آمد. در مورد نام و نسب عراقی میان غالب تذکرهنویسان اختلاف است.
او پس از تکمیل آموزش قرآن برای ادامهٔ تحصیل به همدان رفته، و در آنجا تحصیل کرد. در کودکی قرآن را از بر نمود و میتوانست آن را به آواز شیرین و درست قرائت کند. وقتی که هفده ساله بود جمعی از قلندران به همدان فرود آمدند و عراقی نیز بهمراه آنان به هندوستان رفت و به شاگردی شیخ بهاء الدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد که از وی پسری آمد و به کبیرالدین موسوم گشت.
- ۹۲/۱۲/۰۱
بسیار دلنشین بود
برگرفته شده از وبلاگ سید حسین حدادی