ما کجائیم ؟

تو کجا و ما کجا ...

ما کجائیم ؟

تو کجا و ما کجا ...

مشخصات بلاگ

سلامی به لطافت تمام اشعارسروده و در سینه نهفته و به گرمی دل شما.
زیباست که انسان برای بیان احساسات از هنر بهره برد و من شعر را برگزیدم.
در دل را شنیدن تا انتها، خود هنریست والاتر.

طبقه بندی موضوعی

شرح پریشانی

شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۳۸ ق.ظ

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید / داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید / گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید


شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی / سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی


روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم / ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

دین و دل باخته دیوانه رویی بودیم / بند در سلسلهٔ سلسله مویی بودیم


کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود / یک گرفتار از این جمله که هستند نبود


نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت / سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت / یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت


اول آنکس که خریدار شدش من بودم / باعث گرمی بازار شدش من بودم


عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او / داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او /شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او


این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد / کی سر برگ من بی سر وسامان دارد


چاره این است و ندارم به از این راه دگر / که دهم جای دگر دل به دلآری دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر / بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر


بعدازاین رای من اینست وهمین خواهدبود / من بر این هستم و البته چنین خواهد بود


پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکیست / حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکیست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکیست / نغمه بلبل و غوغای زغن هردو یکیست


این ندانسته که قدر همه یکسان نبود / زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود


چون چنین است پی کار دگر باشم به / چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسا ر دگر باشم به / مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به


نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش / سازم از تازه جوانان چمن ممتازش


آنکه بر جانم از او دم به دم آزاری هست / میتوان یافت که بر دل ز منش باری هست

از من و بندگی من اگرش عاری هست / بفروشد که به هر گوشه خریداری هست


به وفاداری من نیست در این شهر کسی / بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی


مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است / راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است / اول و آخر این مرحله دیدیم بس است


بعد از این ما و سر کوی دلآرای دگر / با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر


تو مپندار که مهر از دل محزون نرود / آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود / چه گمان غلط است این برود چون نرود


چند کس از تو ویاران تو آزرده شود / دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود


ای پسر چند به کام دگرانت بینم / سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم

مایه عیش مدام دگرانت بینم / ساقی مجلس عام دگرانت بینم


توچه دانی که شدی یارچه بی باکی چند / چه هوسها که ندارند هوسناکی چند


یار این طایفه خانه برانداز مباش / از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

میشوی شهره به این فرقه همآواز مباش / غافل از لعب حریفان دغل باز مباش


به که مشغولی به این شغل نسازی خود را / این نه کاریست مبادا که ببازی خود را


در کمین تو بسی عیب شماران هستند / سینه پر درد ز تو کینه گزاران هستند

داغ بر سینه ز تو سینه فگاران هستند / غرض اینست که در قصد تو یاران هستند


باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری / واقف کشتی خود باش که پایی نخوری


گرچه ازخاطر وحشی هوس روی تورفت / و زدلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت / با دل پر گله از ناخوشی روی تو رفت


حاش الله که وفای تو فراموش کند / سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند


ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا / خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا

رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا / التفاتی به اسیران بلا نیست تو را

ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا / با اسیر غم خود رحم چرا نیست تورا؟


فارغ از عاشق غمناک نمیباید بود / جان من، اینهمه بی باک نمیباید بود


همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟ / همره غیر به گلگشت و گلستان باشی؟

هر زمان با دگری دست و گریبان باشی؟ / زان بیاندیش که از کرده پشیمان باشی

جمع با جمع نباشند و پریشان با شی / یاد حیرانی ما آری و حیران باشی


ما نباشیم، که باشد که جفای تو کشد؟ / به جفا سازد و صد جور برای تو کشد؟


شب به کاشانهٔ اغیار نمیباید بود / غیر را شمع شب تار نمیباید بود

همه جا با همه کس یار نمیباید بود / یار اغیار دل آزار نمیباید بود

تشنهٔ خون من زار نمیباید بود / تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بود


من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست / موجب شهرت بی باکی و خود کامی توست


دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد / جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد / هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد

این ستمها دگری با من بیمار نکرد / هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد


گر ز آزردن من هست غرض مردن من / مردم، آزرده مشو از پی آزردن من


جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است / بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است

چشم امید به روی تو گشادن غلط است / روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است

رفتن اولی است ز کوی تو، ستادن غلط است / جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است


تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد / چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد


مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست / عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست

از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست / خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست

از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست / چه توان کرد؟ پشیمانم و تدبیری نیست


شرح درماندگی خود به که تقریر کنم؟ / عاجزم، چارهٔ من چیست؟ چه تدبیر کنم؟


نخل نو خیز گلستان جهان بسیار است / گل این باغ بسی، سرو روان بسیار است

جان من، همچو تو غارتگر جان بسیار است / ترک زرین کمر موی میان بسیار است

بالب همچوشکر، تنگ دهان بسیاراست / نه که غیر از تو جوان نیست، جوان بسیار است


دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند / قصد آزردن یاران موافق نکند


مدتی شد که در آزارم و میدانی تو / به کمند تو گرفتارم و میدانی تو

از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو / داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو

خون دل از مژه میبارم و میدانی تو / از برای تو چنین زارم و میدانی تو


از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز / از تو شرمندهٔ یک حرف نبودم هرگز


مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت / دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت

گوشه ای گیرم و من بعد نیایم سویت / نکنم بار دگر یاد قد دلجویت

دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت / سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت


بشنو این پند و مکن قصد دل آزردهٔ خویش / ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهٔ خویش


چند صبح آیم و از خاک درت شام روم؟ / از سر کوی تو خود کام به ناکام روم؟

صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم؟ / از پی ات آیم و با من نشوی رام روم؟

دور دور از تو من تیره سرانجام روم / نبود زهره که همراه تو یک گام روم


کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟ / جان من، این روشی نیست که نیکو باشد


چند در کوی تو باخاک برابر باشم؟ / چند پامال جفای تو ستمگر باشم؟

چند پیش تو به قدر از همه کمتر باشم؟ / از تو چند ای بت بد کیش مکدر باشم؟

میروم تا بسجود بت دیگر باشم / باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم


خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی؟ / طاقتم نیست از این بیش، تحمل تا کی؟


از چه با من نشوی رام، چه میپرهیزی؟ / یار شو با من بیمار، چه میپرهیزی؟

چیست مانع ز من زار، چه میپرهیزی؟ / بگشا لعل شکربار، چه میپرهیزی؟

حرف زن ای بت خونخوار، چه میپرهیزی؟ / نه حدیثی کنی اظهار، چه میپرهیزی؟


که تورا گفت به ارباب وفا حرف مزن؟ / چین بر ابرو زن و یکبار به ما حرف مزن؟


درد من کشتهٔ شمشیر بلا میداند / سوز من سوختهٔ داغ جفا میداند

مسکنم ساکن صحرای فنا میداند / همه کس حال من بی سر و پا میداند

پاکبازم، همه کس طور مرا میداند / عاشقی همچو منت نیست، خدا میداند


چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم / سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم


سبزهٔ دامن نسرین تورا بنده شوم / ابتدای خط مشکین تورا بنده شوم

چین بر ابرو زدن و کین تورا بنده شوم / گره ابروی پر چین تورا بنده شوم

حرف نا گفتن و تمکین تورا بنده شوم / طرز محبوبی و آیین تورا بنده شوم


الله، الله، ز که این قاعده آموخته ای؟ / کیست استاد تو، اینها ز که آموخته ای؟


اینهمه جور که من از پی هم میبینم / زود خود را به سر کوی عدم میبینم

دیگران راحت و من اینهمه غم میبینم / همه کس خرم و من درد و الم میبینم

لطف بسیار طمع دارم و کم میبینم / هستم آزرده و بسیار ستم میبینم


خرده بر حرف درشت من آزرده نگیر / حرف آزرده درشتانه بود، خرده مگیر


از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت / چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت

تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت / گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت

نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت / نیست باز آمدنم باز اگر خواهم رفت


از جفای تو من زار چو رفتم، رفتم / لطف کن لطف که این بار چو رفتم، رفتم


آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم / از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم

پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم / همه جا قصهٔ درد تو روایت نکنم

دیگر این قصهٔ بی حد و نهایت نکنم / خویش را شهرهٔ هر شهر و ولایت نکنم


خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی، سهل است / سوی تو گوشهٔ چشمی ز تو گاهی سهل است

وحشی بافقی - ترکیب بند

 

  • سید حسین حدادی

نظرات  (۱)

سلام سید
زیبا بود
وهمچنین منتظر مطلب زیبایی از شما هستم .
دلتان شاد
جسمتان سالم
روحتان پاک
پاسخ:
سلام سجاد جان
به روی چشم،
ارادتمند شما هستم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی